عزاداری با چاشنی شکنجه
تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۴۹۵۵۷
اول محرم فرا رسید و بچهها از همان ابتدا شروع به سینهزنی و نوحهخوانی کردند و شبها از ساعت ۸ نیمه شب این کار را ادامه میدادند. هنوز یکی دو روز نگذشته بود که مسئولان عراقی اعلام کردند عزاداری را آهسته بدون سینهزنی انجام دهید ولی این طرح از سوی اسرا رد شد.
به گزارش ایسنا، محمد رضا مولایی از آزدگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطرهای از ماه محرم در اسارت بعثیها روایت میکند: پاییز سال ۱۳۶۲ بود و مثل سالهای گذشته عاشورای حسینی فرا رسیده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با فرار رسیدن ایام عاشورا به پیشنهاد عدهای از بچهها قرار شد بر روی سینه تمامی بچهها جمله «یا حسین مظلوم» نوشته شود که این کار در عرض یکی دوشب به طور مخفیانه انجام گرفت و با شور و شوقی که بچهها داشتند به سرعت گلدوزی شد. اول محرم فرا رسید و بچهها از همان ابتدا شروع به سینهزنی و نوحهخوانی کردند. شبها از ساعت ۸ نیمه شب این کار را ادامه میدادند. هنوز یکی دو روز نگذشته بود که مسئولان عراقی اعلام کردند عزاداری را آهسته بدون سینهزنی انجام دهید ولی این طرح از سوی اسرا رد شد. آیا میشود برای سرور و سالار شهیدان بر سر و سینه خود نزنیم؟هرگز.
اول تهدیدها شروع شد. شب سوم یا چهارم بود که در چند اتاق را بستند و عزاداران حسینی را زندانی کردند. شب ششم هنگام سینهزنی یک افسر عراقی که سروانی گردن شکسته بود و قوطی قرمز نیز به گردن داشت وارد اتاق ما شد. ابتدا از در دوستی وارد شد و گفت: «چرا شما سینهزنی میکنید؟ این کار حرام است و ظلم به نفس است.» چند تن از بچهها بلند شدند و به او جواب دادند. از جمله برادر قاسمی که از بچههای تهران بود در جوابش گفت: «ما از کودکی در دامان مادرمان اشک حسینی بر صورتمان ریخته شده و حالا ترک آن برای ما بسیار سنگین است.»
افسر عراقی فوراً دستور داد اسم او را یادداشت کردند و پشت سرش اسم همه افرادی که به او جواب داده بودند نوشته شد. بعد هم افسر عراقی با فحش و تهدید اتاق ما را ترک کرد. شب تاسوعا فرا رسید و سینهزنی همچنان ادامه داشت. عراقیها با عده زیادی از افراد گارد حفاظت اردوگاه پشت پنجره اتاقها آمدند و هرچه فریاد زدند که سینه نزنید، کسی گوش نداد. ناگهان در اتاق باز شد و چند جلاد دائمی اردوگاه وارد شدند. ابتدا چند نفری را جدا کردند و در گوشهای از اتاق نشاندند. ناگهان و با یک سوت حدود ۵۰ سرباز لخت باتوم به دست وارد شدند و مثل گرگهای گرسنه که به گله گوسفند حمله کنند به ما هجوم آوردند.
به هرجای بدنمان که دستشان میرسید میزدند. پس از پنج دقیقه با سوت افسر عراقی همه سربازها از اتاق خارج شدند (البته ناگفته نماند که جدا کردن بچهها به خاطر تفرقهاندازی بود ولی آنها هم با هوشیاری موقع کتک زدن داخل جمع بچهها شدند و کتک خوردند که این بیشتر کفر عراقیها را در آورده بود) پس از درگیری اتاق به خون کشیده شده بود از سر و صورت اکثر بچهها خون جاری بود. در همان حال، حدود ۲۰ نفر از اسرا، از جمله آنهایی که جواب افسر را داده بودند، جدا شدند و برای کتک خوردن خصوصی به زندان رفتند. بعد از رفتن عراقیها بچهها دوباره جمع شدند و شروع به سینهزنی کردند و عراقیها از پشت پنجره به ما خیره شدند.
انتهای پیام
نویسنده:
منبع: ایسنا
کلیدواژه: مراسم عزاداری ماه محرم محرم امام حسين ع آزادگان دفاع مقدس ماه محرم محرم 1402 وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی گردشگري لغو کنسرت علی رهبری ارکستر سمفونیک تهران آمار گیشه ماه محرم محرم 1402 وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی گردشگري افسر عراقی فرا رسید
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۴۹۵۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داستانی عرفانی با چاشنی فانتزی
در کتاب «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوت و فن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» تازهترین کتاب سیدمیثم موسویان، برگزیده جایزه قلم زرین است که از سوی نشر جمال برای نخستینبار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد شد. ریحانه عارفنژاد، فعال حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته و نوشته است:
پر رمز و راز، مثل سفر
بعضیها برای تفریح به سفر میروند، بعضیها برای زیارت و بعضیها برای دیدار دوست و آشنا. سفر اما گاهی میتواند برای کاری خیلی مهمتر باشد؛ کاری آنقدر مهم که زندگی چندین نفر به آن گره بخورد. سفر میتواند به مقصد یک خیابان دیگر، یک شهر دیگر یا حتی کشوری دیگر باشد. اما اگر در یک مورد به خصوص، از مبدأ دنیا شروع شود و مسیر آن هم از بهشت و جهنم بگذرد، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
جورچین سفر
روستا دارد گرفتار عذاب میشود. عذابی که زندگی تکتک مردم را بیرحمانه تحت تأثیر قرار خواهد داد. عذابی که با خودش قحطی و مصیبت میآورد و نجات از آن، به راحتی ممکن نیست. سنگینی ترس و هراس حتی بیش از عذاب، تن روستاییان را میلرزاند. اما جادوگر روستا، عروسکباز سایهها، چیزهایی دربارۀ این اتفاق میداند و اینطور که پیداست، راه حلهایی برایش سراغ دارد. او از میان تمام زمانها و مکانهای هستی و نیستی، زمان حال این روستا را برای حضورش انتخاب کرده و حاضر است برای آنچه که میخواهد، از هر ورد و جادویی که در آستین دارد استفاده کند.
چهارنفر از مردان روستا، راهی یک سفر میشوند. سفری که نباید بیش از هفت روز طول بکشد و کسی از مسیر و مقصد دقیقش اطلاعی ندارد. همهچیز این سفر، مثل یک پازل کنار هم چیده میشود، اما هر مرحلۀ آن از چیزی که فکرش را میکردند، غریبتر و سختتر است. آنطور که جادوگر میگوید: «کسانی که در غلوزنجیر محدودیتهای درک خود قرار گرفتهاند، برای رهایی از زنجیر خودخواسته نیاز به تکانی دارند.» این چهارنفر که غرور و طمع و جنون دستوپایشان را بسته، باید از همهچیز بگذرند تا به کلید نجات روستا دست پیدا کنند. کلیدی که رازی است مخفی شده در خود سفر.
چهار راوی، چهار زبان!
«غرق در درخشش وهمآور نمادهای عرفانی، در میان لوازم کارم نشستم. گیاهان دارویی، معجونها و لقمههای باستانی، رازهایی را زمزمه میکردند. آنها فقط برای کسانی که جرأت ارتباط با ماوراءالطبیعه را دارند و به دنبال قدرتی واقعی هستند، نغمه میخوانند نه برای دهاتیهای پست. موکلین آتش که به صورت سایههای گریزان دور سرم میچرخیدند در برار من ظاهر شدند. صدایشان در گوشم طنین انداخت: «صدای ما را بشنو، ای عالم بزرگوار و منجم کبیر!»
زمانه زر و زور و گل محمدی!داستان به نوبت توسط چهار راوی _جادوگر، حشمت، کدخدا و گرگین_ روایت میشود. هرکدام از شخصیتها زبان و ادبیات منحصربهفرد خود را دارند، طوری که حتی بدون نگاهکردن به اسم راوی میتوانید هویت او را حدس بزنید. این ظرافت و دقت هنرمندانه در لحن شخصیتها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. نثر کتاب گاهی بسیار ساده و گاهی بسته به موقعیت، سنگین و پیچیده میشود. داستان از خطوط اول، با فضاسازی خیلی قوی، مخاطب را جذب میکند و تعلیق ماجرا او را تا انتهای داستان همسفر مردان روستا قرار خواهد داد.
کمی سحر و جادو
پیش از این، سیدمیثم موسویان را با کتابهای «بی نام پدر» و «مدرسۀ شبانه» میشناختم. آقای موسویان جوایز زیادی از جمله جایزۀ «بخش ویژۀ جلال آل احمد» و «نامزد نهایی بخش مجموعه داستان کوتاه جلال» را در کارنامه دارد. او «مدرسۀ شبانه»اش را کتابی در قالب الهی و عرفانی معرفی میکرد و اینبار هم سراغ داستانی در همان حال و هوا و با چاشنی فانتزی رفته است. با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوت و فن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد.
بهتر است برای توصیه کردن این کتاب به خوانندگان زیر 18 سال کمی احتیاط کنیم، اما باقی مخاطبان قطعاً از خواندن این ماجرای پر پیچ و تاب لذت خواهند برد. پس اگر این روزها مشغول تهیۀ فهرست خرید کتابهایتان از نمایشگاه هستید، جایی هم برای «روزهایی که از آنها سر در نمیآورید» باز کنید!
انتهای پیام/